۲۵ اسفند ۱۳۸۸

سر اومد زمستون


میام شروع کنم به نوشتن که صدای آوازش میاد:

سراومد زمستووون

شکفته بهارووون

گل سرخ خورشيد باز اومد و

شب شد گريزووون

راست میگه خوب! امسال زمستون هم داره تموم میشه و اومدن بهار رو از همه چیز و همه جا میشه فهمید...

از شکوفه دادن گلها و سبز پوشی دوباره ی درختها

از جیک جیک گنجشکک ها...

ولی چقدر بهار طبیعت با بهار ما آدما فرق داره؛ هر بهار طبیعت که بهار ما آدما نیست!

کاش ما هم سر اومدن زمستونمون تاریخ داشت و می دونستیم که از یک زمان مشخصی بهارمون میرسه و زمستونمون تموم میشه

اونجوری شاید مطمئن بودیم که آخرش بهار میاد و اینقدر چشم انتظار و نگران نبودیم که نکنه زمستون نره...

اونوقت از خودم می پرسم: آیا در اون صورت، زندگی تکراری نمیشد؟

دل من، تو معرکه جنگ میون دلهره و امید سرگردونه اما اون صدا هنوز داره میخونه:

کوهها لاله زارن

لاله‌ها بيدارن

تو کوهها دارن گل گل گلِ آفتابو ميکارن

عکس: صدای پای بهار- اسفند 88- پاریس