"من مثل بچهای که در یک جنگل گم میشود، به همه جا رفتم ودر همه چیز خیره شدم و همه چیز جلبم کرد، تا عاقبت به یک چشمه رسیدم و خودم را در آن چشمه پیدا کردم، خودم که عبارت باشد از خودم و تمام تجربههای جنگل"
این عجیبترین جملهایه که از فروغ فرخزاد خوندم
ماه بهمن که تموم بشه خواب فروغ، 43 ساله میشه
خوابی "بدون لالایی و قصه" و سفر به "دنیایی که آدمک نداره"
خدا خواست که فروغ تا دنیا دنیاست 32 ساله بمونه،
تا نَمونه و پیر بشه، تموم بشه، غمگین عمر ناکام و رفته باشه.
اینهمه تأثیر فروغ نتیجهی چیه؟ به خاطر جرأت آمیخته با زن بودن؟ زندگی عجیبش؟ رمز و راز عاشقیاش؟ جوانمرگیاش؟
اینهمه مخالفت و دشمنی با فروغ واسه چیه؟ بیراهه رفتن؟ جرأت فکر کردن به چیزهایی که نباید؟ زودتر از زمان خودش به دنیا اومدن و حرفهای نامفهوم زدن؟ معماها و پرسشهای تاریک زندگی رو گفتن و به خدا و سهمش از زندگی اعتراض کردن؟
چرا دوستاش میگن شادترین و غمگینترین انسان بود؟
کنجکاوم که جواب این سوالها رو از زندگیاش بگیرم چون گاهی خودم رو شریکِ آههای او حس میکنم...
گمونم ما همه، بچههایی هستیم که تو جنگل گم شدیم با این فرق که جرأت به همه جا رفتن و در همه چیز خیره شدن رو نداریم؛ میترسم به چشمه نرسیم و خودمون رو پیدا نکنیم.
این عجیبترین جملهایه که از فروغ فرخزاد خوندم
ماه بهمن که تموم بشه خواب فروغ، 43 ساله میشه
خوابی "بدون لالایی و قصه" و سفر به "دنیایی که آدمک نداره"
خدا خواست که فروغ تا دنیا دنیاست 32 ساله بمونه،
تا نَمونه و پیر بشه، تموم بشه، غمگین عمر ناکام و رفته باشه.
اینهمه تأثیر فروغ نتیجهی چیه؟ به خاطر جرأت آمیخته با زن بودن؟ زندگی عجیبش؟ رمز و راز عاشقیاش؟ جوانمرگیاش؟
اینهمه مخالفت و دشمنی با فروغ واسه چیه؟ بیراهه رفتن؟ جرأت فکر کردن به چیزهایی که نباید؟ زودتر از زمان خودش به دنیا اومدن و حرفهای نامفهوم زدن؟ معماها و پرسشهای تاریک زندگی رو گفتن و به خدا و سهمش از زندگی اعتراض کردن؟
چرا دوستاش میگن شادترین و غمگینترین انسان بود؟
کنجکاوم که جواب این سوالها رو از زندگیاش بگیرم چون گاهی خودم رو شریکِ آههای او حس میکنم...
گمونم ما همه، بچههایی هستیم که تو جنگل گم شدیم با این فرق که جرأت به همه جا رفتن و در همه چیز خیره شدن رو نداریم؛ میترسم به چشمه نرسیم و خودمون رو پیدا نکنیم.
|